دوست داشتم زیبایی شناسی توام با خشونت را تمرین کنم

 

مریم منصوری در پشت صحنه خوانش برف زمین را گرم می کند عنوان کرد:

دوست داشتم زیبایی شناسی توام با خشونت را تمرین کنم

در نهمین جلسه خوانش جشنواره فجر ۳۵ نمایشنامه برف زمین را گرم می کند به قلم مریم منصوری در سالن مشاهیر مجموعه تئاتر شهرخوانش شد.

 

به گزارش ایران تئاتر، نمایشنامه برف زمین را گرم می کند بر خلاف آثار دیگر جشنواره که توسط گروه بازیگران و با قرار دادن هر بازیگر برای هر کدام از کاراکتر ها خوانش می شد، فقط توسط یک نفر که همان نویسنده اثر باشد خوانش شد. البته این اتفاق در نمایشنامه خوانی چرخ هم افتاد. مریم منصوری با شروع جلسه پشت جایگاه می نشیند و نمایشنامه پر از کشتار خود را برای مخاطبان آخرین اجراهای جلسه خوانش می خواند.

منصوری اثرش را اینطور توصیف می کند: برف زمین را گرم می کند، نمایشنامه ای است با شش شخصیت که درباره توارث جنونِ کشتن در یک خانواده است، این جنون در چند نسل خانواده اتفاق می افتد.

 

 او در ادامه با بیان اینکه  در دورانی از زندگی اش رمان های جنایی یا صفحات حوادث روزنامه را مطالعه می کرده می گوید: در روزنامه های  مختلف می چرخیدم و رمان های پلیسی دورنمات تا آگاتا کریستی و چندلر و دیگران را می خواندم. منصوری می افزاید: در جستجوی هایم   دو کاراکتر مستند خیلی جذاب به نظر رسیدند. در پیشانی نوشت این نمایشنامه هم جملاتی از آنان آورده ام؛ یکی از آنها قاتلی ایرانی است که از سال۱۲۷۲ تا ۱۳۱۳ زندگی می کرده و بیشتر قتل هایش را در بغداد انجام داده است. پدرش راهزن بوده است و در شهر به کشتن بچه ها روی میاورد. کارکتر دیگر تد باندی است، باندی قاتلی امریکایی است که از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۸۹ زندگی می کرده و شخصیت بسیار خاصی هم داشته؛ تحصیلاتش در رشته حقوق بوده و کارکتر بسیار کاریزماتیکی داشته است. او وکیل بوده است و وکالت پرونده خودش را هم می گیرد و نهایتا هم فرار می کند. او با اشاره به اینکه مطالعه در مورد این دورکارکتر به نوشتن نمایشنامه اش کمک کرده است می افزاید: در پرداخت این نمایشنامه تلاش کردم تا وجهی شاعرانه به خشونت و کشتن بدهم و این کاراکترها به اضافه کردن چنین وجهی کمک کرده اند.

مریم منصوری با اشاره به اینکه به تاثیر آموزشی تئاتر اعتفاد ندارد و کارکرد زیبایی شناسانه اثر برایش در اولویت قرار دارد می گوید: من تاکید و تلاشم در این نمایشنامه را بر حس آمیزی گذاشته ام. تلاش کرده ام تا عواطف مخاطب را در مواجه با عقلش به چالش بکشم. دوست داشتم در مورد این بنویسم که چقدر قضاوت جامعه می تواند در قضاوت ما دخیل باشد. وقتی از نزدیک با یک قاتل زنجیره ای بچه ها روبرو می شویم و او را میشناسیم چه نظری در موردش داریم؟ او را محکوم می کنیم؟ یا در عین محکوم کردنش چقدر به او حق می دهیم؟ من در این نمایشنامه دوست داشتم زیبایی شناسی توام با خشونت را تمرین کنم.

او در مورد علت خوانش خوانش نمایشنامه توسط خودش و استفاده نکردن از خوانش گر برای هر کدام از نقش ها می گوید: خوانش نمایشنامه به وسیله بازیگران و داشتن ایده های اجرایی در عین جذاب بودن بدی هایی هم دارد، اصلی ترین مشکلش هم این است که نمایشنامه در اولین معرفی اش توسط دیگرانی معرفی می شود که خوانش خودشان را از آن نقش ها می آورند که هر چقدر هم کنترل شود بازهم تاثیر گذار خواهد بود. حالا ممکن است آن نقش بهتر یا بدتر اجرا شود اما قطعا از آنچه که متن هست فاصله ای دارد. من تلاشم بر این بود که در این جلسه خوانش مخاطب هر چه بیشتر فقط خود نمایشنامه را بشنود و به آنچه که اثر دارد توجه کند.

 

" برف زمین را گرم می کند" در تئاتر شهر خوانده می شود

 

                   برنامه جلسات نمایشنامه خوانی آثار برگزیده مسابقه نمایشنامه نویسی سی و پنجمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر اعلام شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، جلسات نمایشنامه خوانی آثار برگزیده مسابقه نمایشنامه نویسی سی و پنجمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر از ساعت ۱۵ روز یکشنبه ۲۳ آبان ماه با برگزاری مراسم افتتاحیه این رویداد در تالار کنفرانس تئاتر شهر برگزار می شود.

بر اساس اعلام ستاد برگزاری سی و پنجمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر برنامه کامل اجراها به شرح زیر اعلام شده است:

یکشنبه ۲۳ آبان‌ماه

ساعت ۱۵:۳۰ : جلسه نمایشنامه خوانی« پروانه الجزایری»، نویسنده: پیام لاریان، کارگردان: سعید حسنلو.

ساعت ۱۸: جلسه نمایشنامه خوانی «خوابگرد»، نویسنده: نوید ایزدیار.

دوشنبه ۲۴ آبان‌ماه

ساعت ۱۵:۳۰: جلسه نمایشنامه خوانی «رقص هانتینگتن»، نویسنده: محمدرضا عرب یار محمدی.

ساعت ۱۸: جلسه نمایشنامه خوانی «نگران نباش آدامس بجو»، نویسنده: امیر لشگری.

سه شنبه ۲۵ آبان‌ماه

ساعت ۱۵:۳۰: جلسه نمایشنامه خوانی «خواب های رنگی ببینید آقا»، نویسنده: مسعود شاکرمی.

ساعت ۱۸: جلسه نمایشنامه خوانی «خون چکان»، نویسنده: مجتبی آقا بابایی.

چهارشنبه ۲۶ آبان‌ماه

ساعت ۱۵:۳۰: جلسه نمایشنامه خوانی «چرخ»، نویسنده: محسن عظیمی.

ساعت ۱۸: جلسه نمایشنامه خوانی «۳۶۰۰ ثانیه مردن»، نویسنده: امیرحسین بهبهانی نیا.

پنجشنبه ۲۷ آبان‌ماه

ساعت ۱۵:۳۰: جلسه نمایشنامه خوانی «برف زمین را گرم می کند»، نویسنده: مریم منصوری.

ساعت ۱۸: جلسه نمایشنامه خوانی «موزه خصوصی»، نویسنده: تهمینه محمدی.

پای صحبت‌های مریم منصوری، کارگردان نمایش «آخرین سفر»

سید حسین رسولی خبرنگار گروه تماشا

 

مریم منصوری اعتقاد ‌دارد در اجرای نمایش خود تنها دست روی یک مضمون نگذاشته و می‌شود نمایش او را از منظرهای گوناگون بررسی کرد. او اشاره می‌کند به وضعیت مسافرخانه که در آثار مارگارت دوراس و آلبر کامو از آن استفاده شده است. منصوری هم با آگاهی از این امر به سراغ همین وضعیت رفته است. نمایش «آخرین سفر» از جمله آثاری است که در سالن اصلی، تئاتر مولوی روی صحنه رفته، سالنی که به نظر می‌آید این روز‌ها دوباره رونق گرفته است . نمایش منصوری کنایه به نمایش‌های نمادگرایانه و آبزورد می‌زند و حال و هوای متمایزی با آثار رئالیستی دارد. گفت‌وگوی ما را در زیر بخوانید.

متن شما از چه زمانی متولد شد و چگونه رنگ صحنه را به خود دید؟
یک سال پیش دست به قلم شدم و این نمایشنامه را نوشتم. در جشنواره  تئاترشهر شرکت کردم و در بین ۱۰ نامزد اصلی قرار گرفتم. اول نگاه من جشنواره‌ای بود. بعد برای پروژه عملی دانشگاه این متن را ارائه دادم و اجرا رفتم. ولی دوست نداشتم صرفا یک متن دانشگاهی باشد. بنابراین به سالن مولوی ارائه‌اش دادم و قبول شد و بالاخره توانستیم اجرا برویم. اصلا دوست ندارم که یک متن نوشته بشود و تنها یک اجرای کوچک مثلا در دانشگاه داشته باشد؛ و به نظرم باید در سالن‌‌های مهم تئاتر روی صحنه برود. با استاد راهنمای خود علی اکبر علیزاد صحبت کردم و قرار براین شد متن را خود کارگردانی کنم.

فضا و حال و هوای نمایش متفاوت است. اسامی ایرانی و خارجی با یکدیگر آمیخته شده‌اند. دو مسافر وارد هتلی به نام «بابیلون پلازا» می‌شوند و مالک این هتل فردی به نام آرتور که یک شاگرد به نام «غول بیابونی مصری» دارد. به دنبال نوشتن یک متن جهانی بودید؟
این تمایزها را که مشاهده می‌کنید به فراخور اقلیم‌هاست، یعنی شرایط اقلیمی برای من مهم بود.

متن شما آنقدر سمبولیستی است که مخاطب کمی گیج می‌شود؛ تمثیل‌ها و نشانه‌ها فراوانند و مخاطب باید آنها را رمزگشایی کند و این کمی کار را مشکل می‌کند. خودتان این را قبول ندارید؟
نمی‌پذیرم که کار من سمبولیستی است اما می‌شود این‌گونه بررسی شود. مثلا «برج بابل»، «آب»، «تشنگی» و «نام‌ها» معانی متفاوتی دارند. واقعا اجرای ما سمبولیستی نیست. رویکرد ما این نیست. تمام این نشانه‌ها در یک بستر رئالیستی (واقع‌گرایانه) رخ می‌دهد. به نظرم امکان تفسیرها و معانی متفاوتی را از نمایش در پیش‌رو داریم. ما قصه یک زن و مرد را داریم که وارد یک هتل می‌شوند. اساس داستان همین است. این امکانات تفسیر را گسترش می‌دهد. متنی که من نوشتم را می‌شود با شیوه‌های دیگری نیز اجرا کرد.

اما این همه نام‌های ایرانی وغیر ایرانی، این همه اشارات به کشورهای مختلف و ملیت‌های متفاوت، واقعا سمبولیستی نیست؟
آرتور صاحب هتل است. او از هر گوشه جهان کسی را با خود به این هتل آورده است. او می‌خواهد همه با یک زبان واحد سخن بگویند. کاراکتر نوچه او به نام هیچ‌کس که بارها غول‌بیابانی نامیده می‌شود از کشور مصر آمده است. شاید این ظرفیت را در متن داشته باشیم که در اقلیم‌های متفاوت اجرا برود.

تمام نشانه‌های یک تئاتر مملو از سمبول را در متن شما می‌بینیم؛ شبیه  نمایشنامه «پرنده آبی» موریس مترلینگ است؛ این‌طور نیست؟
نه واقعا! من داستان را رئالیستی روایت کردم. ولی امکان دارد برداشت شما به‌عنوان یک مخاطب و یک هنرمند حرفه‌ای تئاتر سمبولیستی باشد.

در نشانه‌شناسی متن و اجرای شما و همچنین با توجه به بینامتنیت در آثار مارگارت دوراس، مخصوصا نمایشنامه «لاموزیکا» را در نمایش شما می‌شود پیگیری کرد. به این هنرمند علاقه‌ دارید؟
اولین نفری هستید که این را می‌گویید و واقعا برایم جالب شد. من عاشق آثار مارگارت دوراس و مخصوصا نمایشنامه «لاموزیکا» هستم. مساله و وضعیت مسافرخانه در نمایشنامه «سوءتفاهم» آلبر کامو هم مستتر است. در اثر من البته یک ابهام اساسی وجود دارد. نمی‌شود به پرسش‌ها به راحتی پاسخ داد. همه چیز نسبی و متکثر است. در مسافرخانه «آخرین سفر» شما به علت غریبگی و موقتی بودن به یقین نمی‌رسید. اما باز هم تاکید می‌کنم این اجرا «چندمعنایی» است. رحمت امینی و فریندخت زاهدی وقتی اجرای من را دیدند گفتند که ابزورد است. در این اجرا موقعیت «زبان»، «هتل»، «سفر»، «نماد آب» و «آیین» را داریم. دوراس در روابط انسان‌ها یک عمقی را پیدا کرده است. او فقط در مورد عشق و روابط انسانی نوشت که بسیار تاثیرگذار است. امکانات گسترده‌ای در آثار او رنگ می‌گیرد و رابطه انسانی دائم در متون او تکرار می‌شود. شما به نمایشنامه «میهمان‌سرای دو دنیا» اریک امانوئل اشمیت هم نگاه کنید، همین موضوعات مستتر است. من با آگاهی کامل به سمت این موضوعات رفتم و تمام این متون را هم وارسی کردم و بارها خوانده‌ام. آرزو دارم که روزی برسد تا بتوانم به قدرت دوراس دست به قلم بشوم و متن‌هایی به عمق او بنویسم. من عاشق مارگارت دوراس هستم.

-----------------------------------------------------------------------------------این گفت و گو در صفحه 15 شماره 2086 روزنامه فرهیختگان منتشر شده است.

سگ‌هایی که پشت ما پارس کردند...

گفت‌وگو با مریم منصوری، کارگردان تئاتر «آخرین سفر» که در تالار مولوی روی صحنه است
 
 

یاسر نوروزی| مریم منصوری را با داستان‌هایش می‌شناسم، هرچند گویا در حوزه تئاتر فعال‌تر بوده است. با این حال «آخرین سفر»‌ نخستین قدم حرفه‌ای او در حوزه تئاتر است. کاری که با سرمایه شخصی، این روزها در تالار مولوی روی صحنه است. آنقدری هم جذابیت دارد که تا پایان دوست داریم ماجرا را دنبال کنیم، روابط بین کاراکترها را کشف کنیم و از خلال گفته‌ها و ناگفته‌های‌شان پی به تفکر جاری در صحنه ببریم. قصه درباره زن و مردی است که برای گذر از یک رابطه نافرجام تصمیم گرفته‌اند چند روزی را به مسافرت بروند. مکانی که آنها برای این مجال انتخاب کرده‌اند مشخص نیست اما به مهمان‌سرایی عجیب پا می‌گذارند که ناخواسته آبستن حوادث است. سگ‌هایی بیرون پارس می‌کنند در انتظار دریدن. صاحب ‌هتل با لبخندی مرموز ایستاده برای شیطنت کردن. زنی شبیه به فالگیرهای هندی نشسته برای پیشگویی کردن و.... در این گفت‌وگو تلاش کردم درباره سبقه حرفه‌ای کارگردان بپرسم و روابط کاراکترهای این نمایش.

مریم منصوری را به‌عنوان نویسنده می‌شناختم با کتاب «دو کام حبس». بعد سراغ شعر رفتید با کتاب «اسب‌ها در پیشانی‌ات می‌دوند» حالا هم با نمایش «آخرین سفر». البته این شمایی کلی از کارهای شماست و آنچه بیشتر از شما در رسانه‌ها دیده‌ام والا قطعا بین‌شان کارهای دیگری هم بوده، اما مقصودم این روند حرکت از داستان به سمت شعر و بعد تجربه نمایش است. چرا؟
خب، شاید این ترتیب تصاویر به خاطر نحوه ارایه کارها برای شما ایجاد شده است؛ چراکه من از دوران دبیرستان هم در مسابقات شعر و داستان شرکت می‌کردم و هم نمایش و اتفاقا سالی که دانش‌آموز پیش‌دانشگاهی بودم نمایش عروسکی ما از  دبیرستان عفاف ورامین در مسابقات کشوری رتبه نخست را به دست آورد و علاوه بر آن، من جایزه اول کارگردانی را گرفتم. نمایش «تا آفتاب» نوشته و کار من بود. بعد از آن من در هنرهای زیبا ادبیات نمایشی خواندم و در دوران دانشجویی کارشناسی یکی، دو نمایش را در جشنواره‌های دانشجویی کارگردانی کردم. نمایشنامه «اتاق گریم» آقای رحمانیان و «شب آوازهایش را می‌خواند» یون فوسه از آن جمله بود. بعد از دانشگاه به خاطر امرار معاش، جذب مطبوعات شدم. در رسانه‌ها در حوزه تئاتر و ادبیات می‌نوشتم و همچنان داستان نوشتن را دنبال می‌کردم. بعد از مدتی، در کنار داستان، شعر دوباره به سراغم آمد. شعر اصلا برای من جنبه تراپی داشت و دارد. یعنی شعر تنها گونه ادبی است که بی‌واسطه با من ارتباط برقرار و روحم را لمس می‌کند، عقل و مسائل بعدی در مرتبه دوم قرار دارد، اما در داستان یا نمایشنامه برعکس است؛ یعنی از احساسات و عواطفم به نفع عقل سوءاستفاده می‌کنم.
  وقتی روزنامه‌هایی که ما در آن کار می‌کردیم، توقیف شد، مجموعه شعرم در ارشاد ماند و بسیاری از دوستانم به همین دلیل مهاجرت کردند، من تصمیم گرفتم دوباره درس بخوانم. این‌بار در مقطع کارشناسی ارشد، در گرایش کارگردانی قبول شدم. بعد سال‌ها دلم برای تئاتر تنگ شده بود، شروع کردم به نمایشنامه نوشتن که در یکی، دو جشنواره، جزو کاندیداها بود و در برخی هم جایزه گرفت. «آخرین سفر»، یکی از آن نمایشنامه‌هاست که تصمیم گرفتم خودم کارگردانی‌اش کنم. این کار درواقع پروژه عملی پایان‌نامه کارشناسی ارشد من هم هست. همزمان متن را برای اجرا در تالار مولوی فرستادیم. متن پذیرفته شد و بعد هم در بازبینی فنی و هنری هم مورد قبول  واقع شد.


برسیم به نمایش. اول این‌که یک مفهوم جاری پشت نمایش وجود دارد که «آب» است و فقدان «آب» در منطقه‌ای که زن و مرد به آن‌جا رفته‌اند. آب در منطقه نیست. هر دو تشنه‌اند. از یک طرف مردم شهر یا روستا همه رفته‌اند برای اجرای مراسمی محلی به سرچشمه. آب حتی به شکل اجرایی هم در تئاتر شما نیست. یعنی آکواریوم وسط صحنه آب ندارد. کاراکترها وقتی حتی برای هم آب می‌ریزند، ما آن را نمی‌بینیم. این یعنی یک نوع حیات فاقد معنا. یعنی عملا نبود «آب». این تفکر پس‌زمینه و شیوه اجرایی خیلی جالب بود. در این‌باره بگویید.
در مرتبه متن،  نبود آب و تشنگی، دو مفهوم موازی بودند. حتی تشنگی را برای زن پررنگ‌تر کردم. به خاطر این‌که او هنوز بیشتر از مرد می‌خواست که در رابطه بماند و مرد هوایی شده بود. به خاطر همین نگاه استعاری به تشنگی بود که کوشیدم از مفهوم آب در  نمایشنامه در  رنگ‌های مختلف استفاده کنم و آن را در طول کار تبدیل به یک لایت موتیف کنم. به همین دلیل هم آب از تشنگی ظاهری هست  تا جوشیدن آب از دل سنگ که به آیینی برای رفع نیاز تبدیل می‌شود. درنهایت هم که ماهی، کاراکتر محوری کار که اتفاقا شنا هم بلد نیست، خودش را در آکواریوم هفت‌طبقه لابی می‌اندازد که می‌تواند تعابیر متفاوتی در خود داشته باشد؛ مفاهیمی نظیر پیوستن به اصل خود، سیراب‌شدن با کندن از آن زندگی قبلی و...
اما در حوزه اجرا ما مفهوم نبودن را به خالی بودن تبدیل کردیم؛ کما این‌که ظرف‌های غذا خالی است. لیوان‌ها خالی است و آکواریوم هم خالی است... و این خالی بودن را به موازات جهان استعاری متن، تبدیل به سازمان نشانه‌ای کار کردیم.


دقیقا چنین چیزی مشخص بود.
به این ترتیب ما می‌کوشیدیم تا اصالتی را که تلما و آرتور به بابیلون پلازا می‌بخشند، تهی جلوه  دهیم و بی‌کارش کنیم.  بابیلون پلازا، مدینه فاضله‌ای که آرتور می‌گوید نیست و اتفاقا برزخی است که روابط رو به اتمام را به قیامتش نزدیک می‌کند.


نکته بعدی درباره ایجاز است. برخلاف بعضی نمایش‌هایی که این روزها دیده‌ام، صحنه‌ها بدون اضافه‌گویی یا حشو و زوائد پشت هم می‌آیند. قصه از همان جایی که باید شروع شود، آغاز می‌شود. تعلیق خوبی هم داشت. در هر حال حضور زن و مرد در یک فضای غریب، سگ‌های بیرون از خانه، یک آکواریوم چند طبقه پر از ماهی، مرد ناشناسی مثل صاحب‌ هتل، نوکر کرولال؛ به‌نظرم همه اینها به جذابیت نمایش اضافه کرده است.
برای من موقعیت موقتی مسافرخانه و غریبگی کاراکترهای محوری در آن محیط خیلی مهم بود. کوشیدم که  موقعیت سفر و غریبگی را تبدیل به استراتژی متن کنم. به همین دلیل هم بسیاری از شاخه‌های قصه بسط داده نمی‌شود و این دقیقا به‌خاطر موقعیت مکانی مسافرخانه است. در این مکان، به خاطر موقتی بودن و محدودیت زمان، شما امکان عمیق‌شدن و بسط زیاد مسائل را ندارید. مگر این‌که با تاش‌هایی دراماتیک و در موقعیت‌ها، نشانه‌هایی از شخصیت‌ها را ببینید. کمااین‌که تاش‌هایی از شخصیت سارا و آرتور برملا می‌شود، اما علی و ماهی به‌خاطر شناخت هفت ساله قبلی که از هم داشتند، در این، موقعیت هم به شناخت عمیق‌تری نسبت به هم می‌رسند و حتی ماهی به نقطه‌ای می‌رسد که  دیگر نمی‌خواهد ادامه دهد.


اما به‌نظرم روابط تعریف ‌نشدند. البته بخشی از ابهام، ملهم از ابهام زمان و مکان نمایشنامه است که قابل درک هم هست. چون ما نه می‌دانیم کجای نقشه هستیم و نه می‌دانیم کجای زمان. فقط به جهت بعضی دیالوگ‌ها متوجه می‌شویم که احتمالا در یک دهه اخیر می‌گذرد؛ مثلا این‌که مرد مهندس کامپیوتر است و می‌شود حدس زد ماجرا در دهه اخیر می‌گذرد یا نشانه‌هایی از این دست. اما بخش دیگری از ابهام در روابط به نظرم غلوشده آمد، چون به ارتباط ما با آدم‌های نمایش ضربه می‌زد.
طول مدت نمایش ۴۵دقیقه است و زمان طولی داستان نمایش چند ساعت است. از غروب تا شب، بعد از شام. شما به چه شناخت عمیقی در  این مدت‌زمان می‌توانید برسید؟ مگر در رابطه با کسی که از قبل می‌شناختید و حالا در موقعیت جدید، او در مرتبه آزمون قرار می‌گیرد، کمااین‌که اصل این سفر هم یک آزمایش است برای این زوج. چیزی شبیه آزمون آتش برای سیاوش که اگر راستگو باشد، نمی‌سوزد، اما علی در این بازی می‌سوزد و ماهی تصمیم می‌گیرد به این تشنگی هفت ساله پایان دهد.


شاید بهتر است این‌طور بپرسم که ارتباط بین این زن و مرد چیست؟ چرا با هم مشکل دارند؟ مرد هوس‌باز است؟ تنوع‌طلب است؟ اگر هست چرا زن این‌همه ‌سال با او بوده؟ چون آنقدرها هم شیفته مرد نیست یا دست‌کم در نمایش شما نیست. زن از کجای این رابطه آنقدر آسیب دیده که باعث می‌شود در پایان خودکشی کند؟ این ته ‌خط بودن یا به ته خط رسیدن این زن را من ندیدم. دیوانگی یا لحظات جنون‌آمیز هم ندارد که خودکشی‌اش را مربوط به آن بدانیم. کلا متوجه نوع این رابطه یا مشکل اینها نشدم.
کمی درباره رابطه نوشتن، در ایران مشکل است. چون یک‌سری از خطوط آن به مرزهایی می‌خورد که محدود می‌شود. یعنی به راحتی در مورد چرایی عمیق شدن رابطه این دو نمی‌توان حرف زد. اما ما کوشیدیم در حرکت‌های هماهنگ بدن‌ها و منافات‌شان با آنچه می‌گویند، صمیمیت‌شان را نشان دهیم، اما این‌که در پایان‌بندی کمی شتابزده بوده‌ایم، با شما موافقم.


در مجموع ولی واقعا خسته نباشید می‌گویم. به‌راحتی نشستم و کار آنقدر جذابیت داشت که تا پایان مرا کشید و دیدم‌. اگر نکته‌ای هست به‌عنوان حرف پایانی شما دوست دارم، بشنوم.
لطف دارید. من فقط می‌خواهم در پایان اشاره‌ای داشته باشم به حال بد اقتصاد فرهنگ و هنر. این حال بد را همه ما در حوزه ادبیات سال‌ها زندگی کرده‌ایم که متاسفانه خلاقیت ادبی در کشور ما اصلا اجر مادی ندارد، اما در حوزه تئاتر با شکل‌گیری قارچ‌گونه تئاترهای خصوصی و رشد تبلیغات محوری و برندبازی، کمی وضع نگران‌کننده است. زمانی تماشاگر تئاتر به فهیم بودن و روشنفکری معروف بود، اما حالا نبض تماشاگر تئاتر در دست ستاره‌ها و فالوورهاست و گاهی سالن‌هایی با کارهای فرهنگی که اتفاقا عیارهای هنری را هم رعایت می‌کنند، خالی هستند و از آن‌سو، سالن‌هایی فقط به صرف حضور ستاره یا پشتیبانی تبلیغی ستاره‌ها پر می‌شوند. در این هیاهوی تبلیغات و فالوورها و لایک‌های سرانگشتی نمی‌دانم چه بلایی سر زیبایی‌شناسی، فرهنگ، اندیشه و به‌طورکلی انسان می‌آید.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این مطلب در صفحه 9 روزنامه شهروند، شماره 986 به تاریخ 16 آبان منتشر شده است.

 

به دنبال رستگاری در ناکجاآباد

 

گفت وگو با مریم منصوری نویسنده وکارگردان  نمایش

به دنبال رستگاری در ناکجاآباد

ایران تئاتر :نمایش آخرین سفرنوشته و کار مریم منصوری این روزها درسالن اصلی تالار مولوی به روی صحنه رفته است.نمایشی که به تنهایی،استیصال ها ،تردیدها،خودخواهی ها ،عشق ومهاجرت می پردازد.

 

نمایش" آخرین" سفر روایتگر داستان یک زوج است که بعد از ۷ سال با هم به سفری می روند تا ببینند آیا مایل به ادامه زندگی مشترک هستند ؟.اما نام آنها از لیست رزرو هتلی که از قبل می شناخته اند، حذف شده و به اجبار به هتل دیگری می روند. در این هتل با آدم ها و روابط دیگری مواجه می شوند.شخصیت های نمایش با حضور در یک شهرآخر دنیایی گویی منتظر بروز اتفاقات خوبی برای زندگی شان از قبیل تحکیم پیوندهای عاطفی ،امکان مهاجرت و زندگی بهتر هستند.

همه این شخصیتها در هتلی گرد هم جمع می شوند و درام داستان در تقابلشان شکل می گیرد.شیوه اجرایی نمایش  نوعی از رئالیسم است که صرف ارائه واقعیت گرایی مد نظر کارگردان نبوده است. منصوری با استفاده از المان ها و نشانه هایی نظیرتکرار برخی از جملات در بزنگاه های مختلف واقعیت گرایی متفاوتی را در روایت داستان به مخاطب عرصه می کند.نمایش "آخرین سفر" نوشته و کار مریم منصوری آبان ماه ساعت ۱۸:۱۵ در سالن اصلی تالار مولوی به صحنه رفته است. مهرنوش بلمه، محمد روشنی، مریم قلشخانی، فرهاد تفرشی، فرزانه سهیلی، جلال عیوضی، مریم امین زاده گوهری بازیگران، مریم امین زاده گوهری دستیاری کارگردان، مینا رحمتی ساخت تیزر و امیر قالیچی تبلیغات فضای مجازی این کار را بر عهده دارند. با مریم منصوری در باره فضا و ساختار نمایشش گفت وگویی انجام داده ایم.

 

"آخرین سفر" یک نمایش درام روانشناسانه ارزیابی می شود؟

"آخرین سفر"از منظری درحوزه درام روانشناسانه قابل ارزیابی و بررسی است.زیرا نمایش بر محور شخصییت اصلی( ماهی)بنا شده است وتکرارهایی که در جای جای نمایش توسط ماهی انجام می شود و بالحن های مختلف جمله ای را تکرار می کند ودرادامه نمایش با تکرار و تغییر لحن بیانش، واکنش شخصیت های مقابل تغییر پیدا می کند.این دومینویی است که در روابط آدم های نمایش اتفاق می افتد. این تکرارها فقط ازجانب ماهی در نمایش به وجود می آید.

 

به چه دلیل فقط این تکرارها برای شخصیت ماهی انجام می شود وآیا ماهی دانای کل نمایش است؟

دانای کل نیست و فقط کاراکتر محوری نمایش است و نمایش را بر محور شخصیتش طراحی کرده ایم و این تکرار فقط از منظر ماهی رخ می دهد.شایید اگر محوریت داستان را براساس شخصیتی دیگری مثل سارا طراحی می کردیم شرایط تغییر پیدا می کرد.

 

وجود تکرارها در ساختار نمایش در متن نمایش نامه وجود داشت؟

تکرارها در دوماه تمرین که برای اجرا در نظر گرفتیم به وجود آمد.

 

در طراحی لباس هم ماهی را متمایز می بینیم ...

از طراح لباس خواستم که تفاوت پوشش ماهی با سایر شخصیتها در حین طراحی مدنظرش قرار بدهد.لباس اغلب شخصیتهای نمایش حاوی تونالیته رنگ خاکستری است.

 

درطراحی لباس تلما رنگ های دیگری هم دیده می شود؟

در زیر لباس اصلی تلما یک دامن رنگارنگ مبتنی بر الگوی شرقی طراحی شده که پیراهن بلند روی دامنش خاکستری رنگ است و شالش هم خاکستری رنگ است .  ویژگی تلما این است که یک زن شرقی گرم و با انرژی است. اما از موقعی که وارد هتل شده است ، شرایطش تغییر پیدا کرده است.

 

آیا این هتل در حکم نمادی از دنیای برزخ است؟

بله، این برزخ گونگی وجود دارد و روی شخصیت تلما هم اثر داشته است.

 

شروع نمایش با حضور دومیهمان به هتل شروع و در انتها هم با ورود مسافر جدیدی به پایان می رسد. این نوعی چرخه است ؟

تاکیدی است بر وقوع چرخه تکرار برای شخصیتها که با تک کلمه آغاز می شود. درانتهای صحنه اول ماهی می گوید"آرتور؟" و بعد تبدیل می شود به جمله "علی چرانمی آید"؟ و بعدتبدیل می شود به موقعیت وصحنه شام سه بار تکرار می شود. در هربار واکنش های ماهی متفاوت است و واکنش سایر شخصیتها هم متفاوت به نظر می رسد. در مرتبه سوم ماهی تصمیم می گیرد میز شام را ترک کند. این چرخه تقدیر به نوعی حاوی نگاه دینی و ماورایی هم هست. تکرارها در زندگی روزمره همه آدم ها وجود دارد و باعث می شود موقعیت کلی نمایش تکرار و در انتها مسافر دیگری وارد فضای نمایش بشودو سیکل تکرار را کامل می کند.

 

پوشش مسافر آخر نمایش هم رنگی است؟

همانطوریکه اشاره کردم پوشش ماهی رنگی و ارغوانی است و زن مسافر آخر هم رنگ پوشش زرشکی است و شاید سرنوشتی مشابه ماهی انتظارش را می کشد.

 

مسافرآخری بر خلاف ماهی تنها وارد صحنه می شود؟

دراصل درحین ورودش با یک نفر مشغول حرف زدن است و تقریبا دیالوگ های ماهی را تکرار می کند . ماهی در ابتدای نمایش می گوید" کوشی؟" علی پشت سرش می آید اما مسافر نگاهش به در باقی می ماند و نمی داند آیا مردی که به همراهش به سفر آمده داخل هتل می شود و یا نه.

 

دلیل استفاده از تکرار برای شخصیت ماهی این است که او در وضعیت بلاتکلیفی قرار دارد؟

در واقع هتل دریک ناکجاآبادی قرار دارد  و به همین دلیل نام هتل را  "بامی لو پلازا "برگرفته از رویا و برج سهر بابل افسانه ای انتخاب کردم. در ضمن اشاره ای به دوره زمانی خاصی در نمایش هم انجام نمی شود  وفقط مطرح شده که مبدا سفر ماهی و علی از تهران بوده است وبه بامی یلو پلازا می روند. تهران یکی از شهرهایی است که شناخته شده است . اما بامی لو پلازا فارغ از اینکه اسمش اشاراتی به برج بابل در تمدن بین النهرین دارد. هیچ ویژگی امروزی ، جغرافیایی و زمانی و مکانی خاصی ندارد . ناکجاآبادی که آدم هایی که در روابطشان دچار مشکل هستند به آن ورود دارند.

 

 در نمایش مدام شاهد گسست روابط بین شخصیت ها هستیم؟

بله، همه این آدمها در تداوم رابطه شان با دیگران دچار مشکل هستند.

 

یکی ازویژگی های آدم های این دوره و زمانه و مدرن همین عدم ثبات در شکل گیری رابطه با دیگران است؟

بله، این روزها رابطه ها خیلی زود برهم می خورد و آدمها با هم وارد چالش می شوند.زبان ، حرف زدن وکلمات کارکرد خودشان را در حوزه ارتباطات انسانی را از دست داده است.

 

گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی

نگاهی ابزورد به برزخِ رابطه/ این هتل انتهای دنیاست

مریم منصوری به ایلنا، از «آخرین سفر» گفت:

 

کارگردان نمایش «آخرین سفر» با اشاره به هتلی که در این نمایش زوجی جوان را اسکان داده تا درمورد رابطه‌شان تصمیم بگیرند، گفت: این هتل درواقع مثل برزخ است؛ یعنی موقعیتی قبل از زندگی این جهانی و قیامت که ما نمی‌دانیم تکلیف هرکسی چه می‌شود؛ برزخی که قرار است در گام بعدی آن تکلیف‌ها مشخص شود.

به گزارش خبرنگار ایلنا، «آخرین سفر» به نویسندگی و کارگردانی مریم منصوری در تالار مولوی روی صحنه است؛ این نمایش داستان زوجی را روایت می‌کند که بعد از هفت سال، به سفری می‌روند تا ببینند که می‌توانند به رابطه‌شان ادامه دهند یا نه. اما رزرو آن‌ها در لیست هتل، بی‌آنکه بدانند چرا از دست می‌رود و آنها مجبور می‌شوند به هتلی ناشناخته بروند. در آن‌جا اتفاق‌های غیر قابل پیش‌بینی برای‌شان رقم می‌خورد و...

مریم منصوری با بیان اینکه «نه در متن و نه در اجرا هیچ آدرس دقیقی به لحاظ مکان و زمان از هتل «بابیلون پلازا» نداریم.» گفت: یعنی ما می‌دانیم دو کاراکتر اصلی یعنی «علی» و «ماهی» از مبدا تهران حرکت کرده‌اند و به جایی رسیده‌اند که 24 ساعت در راه بوده‌اند و به خاطر راه طولانی ترجیح می‌دهند با اینکه هتل قبلی از دست رفته است به تهران برنگردند و در آنجا بمانند؛ این موارد به نوعی ویژگی‌های رئالیستی و قصه‌ای کار است.

این کارگردان و نویسنده ادامه داد: اما اگر بخواهیم با معنای نمادین و استعاری برخورد کنیم؛ می‌توان برداشت‌های مختلفی از این هتل داشت؛ امکان دارد کسی رئالیستی‌تر برخورد کند و بگوید این هتل مثل مطب روانکاو است که زوج‌های سرگردان به آنجا می‌روند تا درباره سرنوشت رابطه‌شان تصمیم بگیرند، یا یکی دیگر کمی ماورایی‌تر نگاه کند و بگوید مثل برزخ است؛ یعنی موقعیتی قبل از زندگی این جهانی و قیامت که ما نمی‌دانیم تکلیف هرکسی چه می‌شود. برزخی که قرار است در گام بعدی آن تکلیف‌ها مشخص شود.

منصوری با بیان اینکه دید سومی هم می‌توان به کار داشت و می‌شود کمی ابزوردتر به «آخرین سفر» و هتل آن نگاه کرد، گفت: من به عنوان نویسنده و کارگردان فکر می‌کنم، «آخرین سفر» این موقعیت و این امکان را به ما می‌دهد و حتی نشانه‌هایش را در متن گذاشته‌ام که به شکل ابزورد به این هتل و داستان آن نگاه کنیم. این هتل، موقعیتی است که آدم‌ها می‌آیند درونش؛ البته آدم‌هایی که رابطه‌شان به جایی رسیده که خودشان هم نمی‌دانند می‌توانند با هم ادامه دهند یا نه.

او ادامه داد: علی و ماهی قبل از رسیدن به هتل هم، باهم مشکلاتی داشته‌اند. کمااینکه از بدو رسیدن‌شان به هتل هم مشکلات کلامی دارند؛ حتی در نام‌گذاری اشیا و مکان‌ها و استفاده از زبان باهم به تفاهم نمی‌رسند. در آخر کار هم شخصیت زن آخر، دیالوگ‌های ابتدایی شخصیت «ماهی» را بیان می‌کند. با این تفاوت که او نمی‌داند مردی که با او صحبت می‌کند پشت سرش می‌آید یا نه؟ ما مردی نمی‌بینیم و کاراکتر مرد را بین تماشاگران جستجو می‌کند.

منصوری خاطرنشان کرد: برزخ، مطب روانشاسی، یک موقعیت ابزورد، یا ته دنیا که انگار فقط تکرار می‌شود و از معنای ارتباط و موقعیت عاطفی تهی شده است همگی از این متن قابل برداشت است؛ یعنی از هر طرف به «آخرین سفر» و هتل بابیلون پلازا، نگاه کنید به یکی از اینها می‌رسید.

منصوری با اشاره به استفاده از نام‌های خارجی برای هتل و صاحب آن و چند شخصیت دیگر نمایش، گفت: این کار عامدانه بود؛ چون می‌خواستم نمایندگانی از جهان در این هتل باشند. اولا که آدرس دقیق مکانی و زمانی از این هتل نداریم اما موقعیت اقلیمی که برای این هتل ساخته‌ایم برج بابل است؛ یعنی هوا گرم و شرجی است و باد می‌آید.

برج بابل؛ نشانه‌ای از طغیان انسان در برابر خداوند

کارگردان نمایش «آخرین سفر» یادآور شد: برج بابل در بین‌النهرین و در تمدن پیش از تاریخ، برجی بوده که به دست انسان‌ها ساخته شده و در کتاب مقدس هم چند سطری درباره آن آمده است که نشانه‌ای از طغیان انسان در برابر خداوند است چون انسان‌هایی از سرزمین‌های مختلف در این برج ساکن بودند که همه به یک زبان صحبت می‌کردند.

منصوری ادامه داد: «هتل پلازا» به نوعی رویای آرتور (صاحب هتل) است که بر اساس همان ایده برج بابل شکل گرفته؛ برای همین نام هتل «بابیلون پلازا» گذاشته شده است. از طرفی، بابیلون از معروف‌ترین دیکشنری‌های اینترنتی هم هست که هر زبانی را به زبان دیگر ترجمه می‌کند که باز این نام هم برگرفته از برج بابل است.

او با اشاره به وجود ابهاماتی در متن، آنها را خودخواسته خواند و گفت: مثل موقعیت مکانی و زمانی هتل به عنوان یک محل درگذر؛ وقتی به مسافرتی می‌روید، به خاطر موقت بودن سفر، شما لحظاتی به هتل می‌روید و به میزان ارتباط‌های اتفاقی می‌توانید از زمان و مکان هتل به شناختی برسید. در این نمایش هم، باتوجه به اینکه کاراکترهای اصلی علی و ماهی هستند لزومی نمی‌دیدم شخصیت‌های اصلی را کاملا برملا کنم.

منصوری تشریح کرد: فقط این را می‌دانیم که «آرتور» تمام جهان را گشته و در اینجا هتلی ساخته که در آن زنی به نام «تلما» که به احتمال قوی از هند آمده و پسری مصری به نام «نو بادی» یا همان «غول بیابانی» ساکن هستند. آرتور جهانگرد و مسافری است که از هر گوشه جهان یک سوغاتی در این هتل دارد. اما سارا که سال‌ها با آرتور رابطه نزدیکی داشته الان به این رویای آرتور که ما بابیلون پلازا نامیدیم به چشم انتقادی نگاه می‌کند و فکر می‌کند برقراری ارتباط آدم‌ها باهم لزوما نباید در یک مکان باشد.

او این ویژگی یعنی اینکه «ارتباط نباید حتما در یک مکان باشد» را خاصیت جهان امروز خواند و گفت: همه ارتباط‌های مجازی، جهان را به نحوی گسترش می‌دهد که لزومی ندارد شما در یک موقعیت مکانی خاصی باشید تا با آدم‌های اطرافتان ارتباط برقرار کنید.

پدیدارشناسی ارتباطات انسانی از دنیای امروز حذف شده

نویسنده و کارگردان «آخرین سفر» با تاکید بر اینکه «در این جهان مجازی، فقط پدیدارشناسی ماجراست که حذف شده.» گفت: ما دیگر نمی‌توانیم حضور زنده یکدیگر را درک و لمس کنیم و به این سطح از ارتباط برسیم اما می‌توانیم از حال همدیگر باخبر باشیم؛ یعنی ارتباط به نقطه صفر و قطع نمی‌رسد.

منصوری ادامه داد: به خاطر ایده بابیلون پلازا، تفاوت زبان‌ها و ایده کار که بر مبنای رابطه بوده و «زبان» یکی از وسایل ارتباط است را در «آخرین سفر» می‌بینیم. وقتی آدم‌ها باهم تفاوت دارند و به بحران و آشفتگی زبانی می‌رسند در ارتباط‌شان با همدیگر هم تاثیر دارد به خاطر همین ایده بود که هم اسم هتل و هم اسامی شخصیت‌ها از سرزمین‌های مختلف گرفته شد.

این کارگردان با اشاره به اینکه «در چهار صحنه تکرار اتفاق می‌افتد و در هر تکرار شاهد تغییری جزئی هستیم» گفت: در واقع در هر تکرار یک اتفاق، کنش‌های متفاوتی شکل می‌گیرد. این برای من هم یک بازی فرمی و هم یک بازی معنایی بود. فارق از تکرارهایی که در متن هست، دیگر این تکرار فقط جزئی از متن نیست بلکه انگار کل موقعیت می‌تواند تکرار شود. در این تکرار معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد و در تکرار بعدی با چه اتفاقاتی مواجهیم.

منصوری ادامه داد: کل قصه را بر مبنای شخصیت «ماهی» چیدیم و تکرارها هم فقط برای او اتفاق می‌افتد. باتوجه به اینکه تم کار ارتباط است، روابط و آنچه در درونش اتفاق می‌افتد محصول یک چیدمان است. وقتی من به شما سلام می‌کنم و شما جواب نمی‌دهی و رویت را آنطرف می‌کنی، با این واکنش باعث واکنش بعدی من می‌شوی. درواقع مثل یک دومینو است که حرکت اول موجب حرکت بعدی می‌شود و همینطور متوالی تا آخر ادامه دارد.

منصوری با بیان اینکه «اما در پیرامون ما امکانات ارتباطی متفاوتی وجود دارد.» گفت: بر اساس توجه دیگری و جاری شدن کلام و همان زبان است که موتور حرکتی رابطه می‌تواند راه بیفتد. اما این تکرار از یک طرف امکانات ارتباطی مختلف پیرامون ماهی است که با واکنش نشان دادن به هرکدام به یک جواب می‌رسد. اما در کل، موقعیت این تکرار وضعیت نمایش ما را دچار یک چرخه و سیکل می‌کند و آن را به زبان کار نزدیک می‌کند. مجموع این تکرارها را می‌خواستم به لحاظ فرمی، معنایی و استعاری به کار ببرم تا جهان نمایش خودم را به لحاظ نشانه‌ها فعال‌تر کنم.

مهرنوش بلمه، محمد روشنی، مریم قلشخانی، فرهاد تفرشی، فرزانه سهیلی، جلال عیوضی و مریم امین‌زاده گوهری (به ترتیب ورود) بازیگران «آخرین سفر به نویسندگی و کارگردانی مریم منصوری هستند که تا ۱۸ آبان ساعت ۱۸:۱۵ در تالار مولوی اجرا می‌شود.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این مطلب به آدرس زیر در خبرگزاری ایلنا منتشر شده است؛

http://www.ilna.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-6/425183-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A7%D8%A8%D8%B2%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%B2%D8%AE-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%87%D8%AA%D9%84-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA

تشنگي عمومي

 
 
پژمان الماسي‌نيا

«آخرين سفر» روايت كوچ ماهي‌ها و علي‌ها به ناكجاآباداست؛ عزيمتي بي‌فرجام. چرخه‌اي توقف‌ناپذير... تايم«آخرين سفر» ۴۵ دقيقه است و اين يعني، نمايش درست در همان‌ جايي تمام مي‌شود كه بايد. ۴۵ دقيقه«آخرين سفر» نه تماشاگرش را در هيچ برهه‌اي خسته و ملال‌زده مي‌كند و نه از آن‌ سوي بام مي‌افتد و موجبات ابهام و سردرگمي‌اش را فراهم مي‌آورد. «آخرين سفر» هيچ گره‌اي را گنگ و ناگشوده باقي نمي‌گذارد.
نويسنده وكارگردان در«آخرين سفر»، قدر زمان را خوب مي‌داند. نخ ارتباط تماشاگر با «آخرين سفر» خيلي زود وصل مي‌شود و خوش‌بختانه تا انتها نيز از گزند پارگي مصون مي‌ماند. «آخرين سفر» درگيركننده و دغدغه‌مند است و از آن دست كارها به ‌شمار نمي‌رودكه درپايان، مخاطب هاج ‌و واج ازخودش –واحيانا بغل‌دستي!- مي‌پرسد: «خب حالا كه چي؟!»
مريم منصوري و اكيپ بازيگرانش توانسته‌اند «آخرين سفر» را از موهبت باورپذيري بهره‌مند سازند؛ حال‌ و هوايي كه البته اتمسفر خاص حاكم بر سالن اجراي نمايش نيز در به بارنشستنش بي‌تاثير نيست و تماشاگر، خود را تمام‌ وكمال در بابيلون‌پلازا احساس مي‌كند. «آخرين سفر» با حشو و زوايد بيگانه است؛ نه هيچ‌ يك از اجزاي صحنه، بي‌دليل كنار هم چيده شده‌اند و نه هيچ‌ كدام از ديالوگ‌ها و فراز و فرودهاي داستاني، بيهوده‌اند. در«آخرين سفر» هرآنچه مي‌بينيم و مي‌شنويم، هرتاكيد و هرتكرار... سرآخر معنا پيدا مي‌كند.
ديالوگ‌هاي«آخرين سفر» درعين سادگي، پيش‌پاافتاده نيستند و حتي قابليت اين را دارند كه به ‌خاطرسپرده شوند: «همه‌چي مثل هميشه ‌ست، فقط يه‌كم خسته‌م... ». تكرار، ديگر الماني است كه در«آخرين سفر» جايگاه خود را به‌ درستي پيدا كرده. تكرار شدن پاره‌اي از ديالوگ‌ها –و موقعيت‌ها- در «آخرين سفر» نه ‌تنها كسالت‌آور نيست بلكه هيجان‌انگيز هم مي‌شود به‌طوري‌كه مخاطب، انتظار نوبت بعدي را مي‌كشد.
علاوه بر سر سه عنصر نويسندگي، كارگرداني و بازيگري«آخرين سفر»، طراحي صحنه اثر نيز بسيار چشم‌گير است. به ‌نحوي‌كه حس مي‌كنيد هيچ‌ گونه كم‌فروشي‌اي صورت نگرفته و سينا ييلاق‌بيگي هرچه در چنته داشته است، روكرده. بد نيست كه مختصري هم به پوستر«آخرين سفر»بپردازم؛ پوستركارشده‌اي كه نه طرح و اجرايي دم‌دستي و -به‌قول معروف- راحت‌الحلقوم دارد و نه مبهم و نا هم‌سو با مضمون نمايش است. پوستر«آخرين سفر» وظيفه‌اش را خيلي خوب انجام مي‌دهد: جذاب و دعوت‌كننده است.
چنان‌كه پيش‌تر اشاره‌اي داشتم، منصوري كارگردان از هدايت بازيگران سربلند بيرون آمده است. مهرنوش بلمه (ماهي)، محمد روشني (علي)، مريم قلشخاني (تلما)، فرهاد تفرشي (آرتور)، فرزانه سهيلي (سارا) و جلال عيوضي (غول‌بيابوني) گليم ارتباط با تماشاگر را به‌ خوبي از آب بيرون مي‌كشند؛ علي‌الخصوص فرزانه سهيلي كه در نقش عامل محركه فاجعه فرجامين، سبكبار مي‌درخشد.
«آخرين سفر» با وجود اينكه اغلب دست رد به سينه سانتي‌مانتاليسم مي‌زند اما يك‌سره هم فارغ از برانگيختن احساسات تماشاگران نيست؛ مظلوميت ماهي و لمس مهابت عشق و اشتياق و اعتمادي كه عاقبت سربريده مي‌شود همچون بغضي تلخ، گلوي مخاطب را مي‌فشارد. «آخرين سفر» خواب ازسرمان مي‌پراند و ما را گرفتار لابي هتلي مي‌كند كه انگار ته دنياست. «آخرين سفر» به انتها كه مي‌رسد، گويي تكه‌اي از هست ‌و نيست تماشاگر هم كنده مي‌شود و تا هميشه در تالار مولوي، همراه ماهي جا مي‌ماند...

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این مطلب در روزنامه  اعتماد به تاریخ 8 آبان 95 در صفحه 12 منتشر شده است.

نمایشی با تم عشق و مهاجرت / مریم منصوری از ˝آخرین سفر˝ می‌گوید

 

مریم منصوری می‌گوید نمایش ˝آخرین سفر˝ ابزورد نیست تنها از تکنیک‌های نمایشنامه‌نویسی ابزورد بهره برده است.

سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "آخرین سفر" نوشته و کار مریم منصوری این روزها در سالن اصلی تالار مولوی به صحنه می‌رود. مریم منصوری با ارائه توضیحاتی در مورد این نمایش به خبرنگار هنرآنلاین گفت: این نمایشنامه به لحاظ مضمونی با زندگی ما ایرانیان پیوند خورده است.

او ادامه داد: طی چند سال گذشته اکثر دوستانم به اقصی نقاط جهان رفته‌اند؛ در واقع مهاجرت شکل پررنگ‌تری در زندگی ما پیدا کرده است. شاید پیش از این قشر نخبه بیشتر با این مساله درگیر بودند که به آن فرار مغزها می گفتند. اکنون این مساله تبدیل به اپیدمی شده است.

منصوری اظهار کرد: گویی ما در خاورمیانه گروهی مغلوب شده هستیم که در حصاری از خون، آتش، گرسنگی، فشار اقصادی و انواع بحران‌ها قرار داریم و در مقابل غرب مدینه فاضله است. هر چند که این روزها شاهدیم آنها نیز با سیلی از بحران‌ها روبه رو هستند که اخبار آن را از رسانه‌ها می‌شنویم.

این کارگردان تئاتر عنوان کرد: تم این اثر عشق و مهاجرت است، اینکه کدام یک بر دیگری می‌چربد و کدام یکی باعث از بین رفتن دیگری می‌شود. این اثر به لحاظ پرداخت، به هیچ وجه ابزرد نیست تنها از تکنیک‌های نمایشنامه نویسی ابزورد مانند مانند تکرار و سوء تفاهم‌های زبانی بهره برده است.

منصوری در پایان خاطرنشان کرد: در اجراهای که داشته‌ایم بازخورد مثبتی را از سوی مخاطبانمان دریافت کرده‌ایم؛ شیوه اجرایی ما یک نوعی از رئالیزم است. البته این به معنای آن نیست که همه چیز را عین به عین بسازیم تلاش ما بر آن بوده تا با المان‌های واقعی آن را بازسازی کنیم. تکرارهایی داریم که فارغ از دیالوگ نویسی، در اجرا کاراکتر اصلی چیده شده است.

نمایش "آخرین سفر" نوشته و کار مریم منصوری از 27 مهر تا 18 آبان ماه ساعت 18:15 در سالن اصلی تالار مولوی به صحنه می‌رود. مهرنوش بلمه، محمد روشنی، مریم قلشخانی، فرهاد تفرشی، فرزانه سهیلی، جلال عیوضی، مریم امین زاده گوهری بازیگران این اثرند.
 

 

زنگ «آخرین سفر» به صدا درآمد

 

 
مراسم آغازین نمایش «آخرین سفر» به کارگردانی مریم منصوری ۲۸ مهرماه با حضور امیرحسین حریری رئیس تالار مولوی و قطب الدین صادقی برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، شب گذشته ۲۸ مهرماه مراسم آغازین نمایش «آخرین سفر» نوشته و کار مریم منصوری برگزار شد.

در ابتدای این مراسم رئیس تئاتر مولوی، ضمن خوش آمد به حاضران درگذشت پیشکسوت عرصه هنرهای نمایشی، سعید کشن فلاح را تسلیت گفت.

امیرحسین حریری با ابراز خرسندی از فعالیت های جدی بانوان کارگردان، مریم منصوری نویسنده و کارگردان «آخرین سفر» را از نویسندگان خوش فکر حوزه ادبیات داستانی برشمرد و افزود: این اثر نمایشی دغدغه های مهم مربوط به زندگی و روابط خانوادگی را طرح می کند که به روز و لازم به نظر می رسد.

قطب الدین صادقی نویسنده، کارگردان و مدرس دانشگاه که به عنوان مهمان ویژه برای افتتاح این نمایش در مراسم حاضر شده بود خطاب به حضار گفت: تالار مولوی یک محل جدی است در عرصه نمایش کشور و باید به طرح موضوعات و آثار جدی بپردازد.

وی با اشاره به اوضاع نابسامان فکری و اجرایی در تئاتر کشور گفت: تئاتر ما در بیراهه های بی ثمر سیر می کند و پول و خنده های سطحی مخاطب را نشانه گرفته ولی شکر که مولوی در این دام نیفتاده است.

این مدرس دانشگاه با اشاره به مسائل عدیده اجتماعی و فرهنگی پیرامون افزود: وظیفه تئاتر و وظیفه تئاتر دانشگاهی پرداختن به این مسائل و ایجاد تلنگرهای لازم و ارائه پیشنهادات مثبت جهت دوری از معضلات است.

صادقی در پایان ابراز امیدواری کرد تا نمایش «آخرین سفر» که توسط تعدادی از جوانان خوب عرصه تئاتر دانشگاهی روی صحنه رفته است بتواند در سطح خود بر مخاطب اثر بگذارد و به اهداف مدنظر و متعالی انسانی چون عشق، تعهد و انسانیت کمک کند.

در پایان این مراسم شال نمادین مرکز تئاتر مولوی به رسم یادبود توسط قطب الدین صادقی به مریم منصوری اهدا شد.

آخرین سفر هر روز ساعت ۱۸:۱۵ به مدت ۵۰ دقیقه در سالن اصلی تئاتر مولوی به صحنه می رود.

عشق و مهاجرت روی خط رئالیسم  

نمایش «آخرین سفر» که به‌تازگی در تالار مولوی روی صحنه رفته است را شاید بتوان یکی از گزینه‌هایی در عرصه تئاتر امروز قلمداد کرد که دیدن آن به چند دلیل خالی از لطف نخواهد بود. این نمایش اگرچه محوری ثابت دارد ولی دو تم مختلف را منعکس می‌کند، درواقع ما در این نمایش «عشق» و مساله «مهاجرت» را می‌بینیم که به موازات هم و به فراخور شرایطی که برای هرکدام از کاراکترها به وجود می‌آید، حرکت می‌کنند.
یکی از ویژگی قصه‌های عاشقانه ایرانی از گذشته این بوده که آدم‌ها به سفر می‌رفتند تا به عشق‌شان برسند، درحالی که امروز این‌طور نیست و آدم‌ها حاضرند نسبت به آنچه در اختیار دارند، بی‌اعتنا شده و هزینه زیادی از منظر مادی و معنوی متحمل شوند تا مهاجرت کنند و موقعیت جغرافیایی که در آن قرار گرفته‌اند را تغییر دهند. درواقع دراین نمایش تلاش شده به چنین موضوعی پرداخته شود، سفر و مهاجرتی که درنهایت به نابودی عشق منجر می‌شود. «آخرین سفر» شاید بتواند از جهات زیادی نظر مخاطب را به خود جلب کند، اول اینکه مضمونی که دراین نمایش گنجانده شده دغدغه روز جامعه کنونی ماست، دیگر مساله روابط انسانی و اصولا عشق است که دراین نمایش از بعد دیگری به آن نگاه و پرداخته شده است. از همه مهم‌تر اینکه این نمایش با پرداخت متفاوت روی مرز رئالیسم حرکت می‌کند و تلاش شده در طول اجرای آن ویژگی‌ها و المان‌های رئالیسم رعایت شود. وقتی صحبت از تئاتر می‌شود برخی به این مساله اشاره می‌کنند که برای ترغیب تماشاچی به سمت سالن‌های تئاتر باید اثری ارائه کرد که با ذائقه مخاطب همخوانی داشته باشد ولی من با این مساله مخالفم و معتقدم نمایشی که به واسطه تمی که در پیش گرفته از این قابلیت برخوردار باشد که مخاطب را با خود درگیر کند و مخاطب با آن به همذات‌پنداری بپردازد، می‌تواند درجذب او به تئاتر موفق باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این مطلب در روزنامه فرهیختگان به آدرس زیر منتشر شده است.

http://www.farheekhtegan.ir/?nid=2069&pid=7&type=0