چشم اندازي زنانه- درنگي كوتاه بر مجموعه شعر «اسب ها در پيشاني ات مي دوند»
* عباس عبدی
«اسبي ميان پله ها خفته است/ اسبي كه اتفاق هاي پشت در را حرام مي كند/ اسبي مست/ آفتاب و پولك هاي سليس سپيدار/ اسبي كه شايعه باد را به گوش نمي گيرد/ رازي/ كه براي تمام درختان/ بديهي است/ و خانه/ از صبح و باران/ گيج مي شود. »
مريم منصوري را در دو/ سه داستان از مجموعه «دو كام حبس» دوست داشتم و حالادر مجموعه شعر «اسب ها در پيشاني ات مي دوند» اسير نگاه زنده زنانه او هستم، در چشم اندازي كه با كلماتي صميمي و سرشار از موسيقي، از شب و شهر و زمين و دريا و صندلي خالي و تاريكي و ديوار برپا مي سازد. بركشيدن و بيرون زدن، فعلي است كه شاعر به خود مي پسندد و به ديگري، مردي از آن دست كه با نگاه آرزومند خود به او اعتبار مي بخشد سفارش مي كند.
شعر مريم منصوري، ساده، دست يافتني، اندوه زده و فضايي كه ترسيم مي كند، شهري، مدرن و مرگ پذير است. باران و باد نقش چنداني در شعرش ندارند، اما گاه چنان تصوير دقيقي از تخت و اتاق و طبقه هفتم بيمارستاني، از ملحفه يي كه شكل نهنگ مي گيرد و سي سي يو مي گويد كه خواننده را از مرگي قريب الوقوع مي ترساند. با همه وجود زندگي را چنگ مي زنند. اين كشاكش بين گرماي كوير سوخته و شعله ور از يك طرف و سرماي دست هايي كه از روي تخت بيمارستان به سوي كسي با صورت پاك شده دراز مي شود، صحنه نسبتا گسترده عرصه حال و احوال مريم منصوري شاعر و تصاوير خون دار، اما اندوهناك، اشعار او را مي سازند.
اين طور به نظر مي رسد شاعر به ملاحظاتي كه بر من روشن نيست، از نفوذ بيشتر و حركت در فضاهاي آشنايي كه گاه فقط به اشاره يي از آنها ياد مي كند پرهيز دارد.
بگذار جهان معطل بماند!/ مثل درياچه يي در روز تعطيل، چشم به راهم.
---------------------------------------------------------------
این مطلب در روزنامه اعتماد، شماره 2934 به تاريخ 24/1/93، صفحه 8 (ادب و هنر) منتشر شده است.